اخباريگری
« ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا »( 1 ) .
ديشب بحث ما اين بود كه همانطوری كه آبی كه از چشمهای بيرون میآيد در
ابتدا صاف و پاك است ، نه آلودگی محسوس و نه آلودگی نامحسوس دارد
ولی تدريجا كه در بسترهائی قرار میگيرد ممكن است آلودگيهائی پيدا كند ،
و نيز آب اين خاصيت را دارد كه ممكن است به وسائلی آن را تصفيه كرد و
آلودگيها را از آن گرفت ، همينطور دين مقدس اسلام در ابتدا ، هم صاف
بوده و هم پاك ولی خواه ناخواه در طول چهارده قرن كه در بستر افكار مردم
قرار گرفته ، آلودگيهائی در آن پيدا شده است ، ولی آنچه كه مايه خوشوقتی
است اينست كه دستگاه تصفيه برای پاك كردن اين آلودگيها وجود دارد .
دستگاه تصفيه در درجه اول خود قرآن است كه مصون و محفوظ از هرگونه
تغييری در دست است . ديگر سنت قطعی پيغمبر اكرم است كه از آن هم به
مقدار كافی در دست داريم . سوم عقل است كه دين مقدس اسلام عقل را حجت
و معتبر
پاورقی :
1 - سوره حشر ، آيه . 7
شناخته است . ما اگر اين سه مقياس را به كار ببريم میتوانيم خودمان را
از هرگونه لغزش و غلطی مصون بداريم و انحرافات و اشتباهاتی را كه پيدا
شده است از ميان ببريم . در تاريخ اسلام جريانهای زيادی پيدا شده است كه
در افكار مسلمين اثر گذاشته است . خود ما و شما كه الان اينجا نشستهايم ،
ای بسا تحت تأثير يك جريان فكری هستيم كه در چندين سال پيش به وجود
آمده و ما را تحت تأثير خودش قرار داده است و ما نمیدانيم كه اين
جريان فكری از اسلام نيست و از جای ديگری است .
يك نويسنده عراقی در چند سال پيش دو سه كتاب نوشت و منتشر كرد و
كتابهايش معروف شد چون خيلی شيرين نوشته بود . در يكی از كتابهايش
نوشته بود كه من امروز بسياری از حوادث را كه میبينم ، انگشتهای معاويه
را در آن مشاهده میكنم . معتقد بود كه معاويه توانست جريانهائی بوجود
بياورد كه خود آن جريان از ميان رفت ولی آثار شوم آن باقی ماند . بنده
حالا در اطراف فكر او بحثی ندارم ، میخواهم جريانهای فكری ديگری را عرض
بكنم و درباره آنها بحث بكنم .
در ميان ما شيعيان در حدود چهار قرن پيش جريانی به وجود آمد به نام
اخباريگری . امروز اخباريگری خيلی كم وجود دارد . افرادی كه اكنون اخباری
مسلك هستند خيلی كمند ولی اين جريان تقريبا دوسه قرن برافكار مردم
حكومت كرد و چه جنگهائی ، آدمكشيهائی ايجاد نكرد ! شما اگر بخواهيد
بفهميد نقطه مقابل اخباريگری چيست ، نقطه مقابل آن اجتهاد است . ما و
شما اجتهاد و تقليد را قبول داريم و عقيده داريم كه انسان يا بايد مجتهد
باشد يا عمل به احتياط بكند و يا تقليد بكند و میگوئيم قطعا تقليد كار
درستی است . اخباريگری نقطهای را كه بمباردمان میكرد اجتهاد و تقليد بود
. میگفتند اجتهاد و تقليد بدعت است . میگفتيم پس مردم چه بايد بكنند ؟
میگفتند بايد مستقيما به اخباری كه داريم مراجعه كرد و دستور دين را از
آنها گرفت . مجتهدين نقطه مقابل اخباريين بودند و حرف منطقی داشتند ،
میگفتند اظهار نظر كردن در مسائل دينی تخصص میخواهد ، انسان بايد درس
خوانده باشد تا بتواند در مسائل دينی نظر بدهد ، همانطوری كه طبابت علم
میخواهد ، فتوا دادن هم علم میخواهد . اخباريها میگفتند نه ، هيچ درس
خواندن نمیخواهد و اجتهاد از اهل تسنن پيدا شده است .
در همين تهران در زمان فتحعليشاه مردی بود به نام " ميرزا محمد اخباری
" و چه جار و جنجالی سر اين مرد پيدا شده است ! اصلش هندی است ، مدتی
در نيشابور بود و بعد هم به تهران آمد . اواخر عمرش سفری به عتبات كرد
ودر آنجا او را كشتند .
اخباريگری از كجا و كی پيدا شد ؟ اخباريگری سه چهارقرن بيشتر از عمرش
نمیگذرد . اين نغمه را اولين بار مردی به نام " ملا امين استر آبادی "
كه سالها در مكه و مدينه مجاور بود ( البته تاريخ اين آدم روشن نيست كه
در آن مدت با چه كسانی ارتباط داشته است ) بلند كرد و با وجودی كه
خودش شيعه بود ، به علمای بزرگ شيعه مانند شيخ طوسی و علامه حلی و محقق
حلی و مخصوصا به علامه حلی شديدا حمله كرد چون علامه میگفت اخباری كه ما
الان داريم همه معتبر نيست و اخبار را از نظر سند
تقسيم كرد به اخبار صحيح ، اخبار موثق ، اخبار حسن و اخبار ضعيف . اخبار
صحيح اخباری است كه تمام رواتش مردمان موثق و هم شيعه بودهاند . [
اخبار موثق ، اخباری است كه رواتش افراد موثقی بودهاند ولی شيعه
نبودهاند . ] اخبار حسن اخباری است كه كسانی كه آنها را نقل كردهاند
اشخاصی راستگو بودهاند ولی ثابت نشده است كه رواتشان آدم خوب و راستگو
باشند . روايات ضعيف يعنی رواياتی كه افرادی كه آنها را روايت كردهاند
يا لااقل يك نفر از آنها معلوم است كه آدم درستی نيست . تاريخ ، احوال
روات را كم و بيش نشان داده است . ( البته افرادی هم هستند كه مجهولند
) . نتيجه اين میشود كه اخباری كه ما در دست داريم همه قابل اعتماد
نيست ، ما بايد ببينيم چه كسانی نقل كردهاند . ملا امين گفت اين علامه با
اين كار روايات ما را دسته دسته كرد و عدهای از روايات ما را انداخته .
هر چه روايت داريم ، همه يك جا درست است . اگر بگوئيم روايتی ضعيف
است ، اين توهينی است به امام صادق . مگر میشود روايتی از امام صادق
باشد و ضعيف باشد خصوصا روايات كتب اربعه يعنی رواياتی كه در " كافی
" شيخ كلينی و يا " تهذيب " شيخ طوسی و " استبصار " شيخ طوسی و "
من لايحضره الفقيه " شيخ صدوق آمده است . اگر روايتی در اين چهار كتاب
باشد ، ديگر جای گفتگو نيست .
مجتهدين آنهائی هستند كه در اين نظر تابع علامهاند . در همين كتاب كافی
و كتابهای ديگر روايتها هست كه اگر به مضمون آنها نگاه بكنيم میفهميم كه
مزخرف است . بعضی هم سندشان ضعيف است . مثلا چندی پيش بود كه داشتم
مسائل مربوط به ربا
را مطالعه میكردم ، ديدم روايتی است كه در آن مردی به نام علی بن الحديد
میگويد " سلسبيل " كه نام زنی است ، از من همچو پولی خواسته و من
میخواهم اين پول را به او بدهم و از او به فلان حيله ربح بگيرم ، اين
درست است يا نه ؟ اتفاقا كتاب تهذيب را میخواندم ، به روايت ديگری
رسيدم ، ديدم نام اين شخص را آورده است . شيخ طوسی در آنجا میگويد :
مضعف جدا . حالا چون شيخ كلينی در كافی اين روايت را نقل كرده است ،
بايد بگوئيم درست است ؟ نه . پس قابل قبول نيست . مثلا افرادی كه
اغراض بخصوص داشتهاند ، اين را جعل و وضع كردهاند كه در زمان حضرت
صادق سقف حرم پيغمبر را تعمير میكردند . كسی میگويد ما چند نفر بوديم و
با هم بحث میكرديم : حالا كه سقف را برداشتهاند آيا جايز است از بالا ،
قبر پيغمبر را مشاهده بكنيم يا نه ؟ يكی گفت جايز است ديگری گفت جايز
نيست . چرا جايز نيست ؟ گفت شايد پيغمبر با يكی از زنهايش خلوت كرده
باشد و ما او را با زنش ببينيم ! ببينيد اين حرفی است كه اصلا ممكن است
يك مسلمان عادی بگويد كه پيغمبر مثلا زنده شده و دارد در آنجا با زنش
عشقبازی میكند ! آيا بگوئيم چون در كتاب كافی است ، درست است ؟ اينها
میگويند هر چه كافی نوشته باشد ، صحيح است . مجتهدين میگويند نه ، مثل
اين ، هزارها آدم جعال وضاع كذاب بودهاند .
مردی است به نام " ابی الخطاب " . اين مرد ، ملحد و ضد اسلام بود .
طشت رسوائيش بالاخره از بام افتاد . وقتی میخواستند اعدامش كنند گفت :
و لقد وضعت فی اخباركم اربعه آلاف
حديث من چهار هزار حديث در اخبار شما قاطی كردم . مجتهدين میگويند آقا
وقتی يك چنين جريانهائی در تاريخ وجود داشته است چطور ما میتوانيم
بگوئيم هر چه حديث نقل شده است ، درست است . مردی است به نام "
يونس بن عبدالرحمن " كه از بزرگان است . میگويد من كوشش میكردم كه
هميشه روايتهای معتبر را بنويسم و نقل بكنم . همه را نوشتم و به صورت
كتابی در آوردم . يك وقتی خدمت حضرت رضا ( ع ) رسيدم و كتاب روايتم
را به حضرت عرضه كردم و گفتم كه تمام روايتها را از پدران شما نوشتهام .
ديدم حضرت بسياری از آنها را خط زد و گفت اينها دروغ است .
ولی اخباريين زيربار اين حرفها نرفتند و نرفتند . يك مبارزه بسيار
شديدی ميان مجتهدين و اخباريين صورت گرفت . اخباريين مظهر كامل جمودند
. ای كاش به اين جمود قناعت میكردند . اينها يك تعصب احمقانهای راجع
به اخبار و روايتها دارند . آمدند خدشه كردند در سه زمينه ديگر . آن شب
عرض كرديم كه ما چهار دليل داريم : قرآن ، سنت ، اجماع و عقل . اينها
به واسطه يك تعصب شديد و احمقانهای كه پيدا كرده بودند ، برای اينكه آن
سه دليل ديگر را از حجيت بياندازند گفتند شما میگوئيد چهار دليل داريم .
اجماع كه مال سنیها است ، اجماع وسيله شد برای اين كه ابوبكر خليفه بشود
و با همين اجماع اميرالمؤمنين را كوبيدند ، حالا شما میگوئيد اجماع ؟ !
مجتهدين گفتند اولا موضوع خلافت جای اجماع نبود . موضوع ، نص است ، نص
قطعی پيغمبر . ثانيا درباره ابوبكر كه اجماع صورت نگرفت ، اجماع اينست
كه همه اهل
حل و فصل در يك مطلبی اجماع بكنند . علی بن ابی طالب و زبير در مدينه
بودند و جزء اجماع كنندگان نبودند . يك عده بسيار كمی جمع شدند و با
هوچيگری كاری را درست كردند و اسمش را اجماع گذاشتند . گفتند خير ، حالا
اجماع آنقدر هم دردی نداشت . شما عقل را دركار دين دخالت میدهيد . اصلا
اين فضوليها به عقل نيامده است ، عقل هزاران خطا میكند ، عقل اشتباه
میكند ، عقل حق ندارد در كار دين دخالت بكند ، آدم بايد عقل خودش را
تخطئه بكند . ما اگر حديثی را ديديم ، هر چه هم عقل ما داد بكشد كه اين
درست نيست ، ما بايد بگوئيم عقل ! تو حق نداری دخالت بكنی .
اين ، درست حرف مسيحيها است . مسيحيها گفتند عقل حق ندارد در حوزه
دين مداخله بكند ، میگفتند خدا عيسی شد ، عيسی خدا شد و همين . میگفتند
منشأ عالم ، خدا يكی است و در عين يكی سه چيز است . آخر چطور میشود هم
يكی باشد و هم سه تا ؟ عقل میگويد اينچنين نيست . ولی میگويند عقل حق
چنين دخالتی را ندارد .
اخباريين میگفتند اساسا عقل حق ندارد در موضوعات دينی دخالت بكند .
هرجا كه استدلال عقلی به كار میآمد میگفتند عقل حق ندارد دخالت بكند .
مثلا اگر در يك جا میگفتند يك دريا آب دريك فنجان جای گرفت ، اين با
عقل جور در نمیآيد ، ولی میگفتند عقل حق ندارد فضولی بكند . از اين حرف
اينها مردم حقه باز زيرك هم استفاده كردند ، هر دروغی كه میخواستند جعل
بكنند جعل كردند و در اختيار آنها قرار دادند .
آن وقت يك چيزهائی اين يهوديها و مغرضين جعل كردند و به اينها دادند و
اين خوش باورها هيچ نگفتند . مثلا حديثی نقل كردهاند به نام حديث "
سلسله الحمار " كه روزی پيغمبراكرم آمد و به الاغی برخورد كرد . . . تا
آخر . اينها واقعا اسباب ننگ است و اگر مجتهدين نبودند امروز [ اين
جريان ] اسباب زحمت برای مسلمين بود .
رسيديم به قرآن . حالا قرآن را چگونه از بين ببرند برای اينكه به اخبار
حجيت بدهند ؟ قرآن را كه نمیتوانستند بگويند كتاب خدا نيست ، گفتند
قرآن مقامش بالاتر از اينست كه افراد عادی بشر آن را بفهمند . قرآن را
فقط ائمه حق دارند بفهمند و بس . قرآن نازل شده است برای آنكه آنها
بفهمند . ما بايد ببينيم در اخبار ائمه چه آمده . به اصطلاح مجتهدين گفتند
ظواهر قرآن حجت نيست . مثلا اگر قرآن میگويد : « انما الخمر و الميسر و
الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه »( 1 ) و ما معنی آن را
اين میدانيم كه شراب و قمار حرام است ، میگويند نه ، تو بايد به اخبار
مراجعه بكنی ببينی كه آيا در اخبار آمده است كه شراب و قمار حرام است
يا نه ؟ میگويند اساسا مخاطب قرآن ما نيستيم . به اين ترتيب برای مردم
قرآن را هم از اعتبار و حجيت انداختند تا اينطور فكر كنند كه تنها مرجعی
كه بايد به آن رجوع كرد اخبار و روايات است و اجتهاد ديگر معنی ندارد
چون اجتهاد يعنی انسان اعمال فكر و اعمال نظر بكند . معنای اجتهاد يك
اصل اينست كه ببينيم قرآن چه گفته است ، احاديث كدامش صحيح و كدامش
پاورقی :
1 - سوره مائده ، آيه . 90
ضعيف است ، عقل را به كار برده ببينيم چه تشخيص میدهد ، ببينيم علمای
شيعه اجماعی دارند يا نه ؟ گفتند همه اين حرفها را بريزيد دور . آنوقت
در اخبار چيزهائی هست كه احيانا خود قرآن را از اعتبار میاندازد . مثلا
فلانكس آمده گفته است كه سوره حمد اينجور نيست كه شما میخوانيد ، جور
ديگری است . شما میخوانيد : « صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب
عليهم و لا الضالين »میگفتند در حديث آمده است : صراط من انعمت عليهم
غيرالمغضوب عليهم و غير الضالين و بايد اينطور خواند . آن وقت كلمات
قرآنهای خودشان را در حاشيه آنها عوض میكردند كه چند سال پيش اينها
مشغول شدند به چاپ كردن قرآن خودشان كه البته حضرت آيت الله بروجردی
متوجه شدند و فورا جلوی چاپش را گرفتند و بردند توی دريا ريختند . وای
به حال اينكه قرآنها چاپ میشد و به دست يهوديها و مسيحيها میرسيد و
میگفتند مسلمانها كه میگويند قرآن ما تحريف نشده است ، حالا خودشان يك
قرآن ديگر در آوردهاند كه با قرآنی كه دارند ، خيلی اختلاف دارد .
چند سال پيش طلبهای بود در قم و در آن موقع چيزی كه من در قيافه او
نمیديدم نجابت بود . میديدم همه از او دوری میكنند ، و تا حدود " مطول
" هم بيشتر نخواند و بعد رفت . يكوقت ما متوجه شديم كه در آباده شيراز
برای خودش ( 1 ) . . . اينجور ضربهها اينها به پيكر دين زدند . گفتند
قرآن اعتبار ندارد . البته
پاورقی :
1 - [ در اينجا متن پياده شده از نوار افتادگی دارد ] .
نگفتند قرآن را نخوانيد ، نه ، گفتند قرآن را بخوانيد ، قرآن را ببوسيد ،
اما قرآن را نفهميد . اين يك ضربه بزرگی به عالم اسلام بالاخص به عالم
تشيع زد به طوری كه بعدها اساسا مفسرين شيعه رعبشان برداشت كه قرآن را
تفسير بكنند ، از تفسير كردن ترسيدند . جريان اخباريگری ، اين تعصب
افراطی احمقانهای كه راجع به اخبار پيدا كردند كه صحيح و ضعيف را با هم
يكی دانستند ، يكی از آن جريانهای فكری خطرناكی است كه در دنيای اسلام
پيدا شد و اثرش هم جمود فكری است ، همان چيزی كه الان ما به آن مبتلا
هستيم . اينها سرايت میكنند به عالم تشيع .
من اين حرف را در موقعی كه آيت الله بروجردی در بروجرد بودند و
خدمتشان رسيده بوديم از ايشان شنيدم و بعد هم از كس ديگری نشنيدم و خيلی
تأسف خوردم كه چرا سؤال نكردم . ايشان برای پيدايش اين جريان فكری يك
ريشه ديگری به صورت احتمال و حدس به دست میدادند . میگفتند من حدس
میزنم كه فكر اخباريگری ، در ميان مشرق زمين ناشی از فكر ماديگری در
مغرب زمين بوده است . چون مقارن با پيدايش اخباريگری ، در مغرب زمين
عدهای پيدا شدند كه فلسفه حسی را ابداع كردند و اين حرف را زدند كه ما
جز آنچه به چشم ببينيم يا به وسائل ديگر به وجود آن پی ببريم هيچ چيز
ديگر حتی عقل را قبول نداريم ، طرفدار حس و مخالف عقل شدند . و اين در
همان زمانی بوده است كه روابط بين ايران صفوی و دول اروپا به نحو شديد
برقرار بود و اتفاقا مقارن همين قرنها در اينجا هم نهضت ضد عقلی پيدا شد
ولی نه به آن صورت بلكه به عنوان طرفداری از اخبار ،
گفتند اصلا عقل در كار دين حق دخالت ندارد و اين ، متأسفانه آثار زيادی
در فكر ما گذاشت .
نظرات شما عزیزان: